خـــــنـــــد^ه^ بـــــازار شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است...! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: :: نويسنده : Ali Sadeghi
گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول میگذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند و همینطور در ادامه … شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت. سال ها بود تو را می کردم یاد داری که به من می دادی همه کردند چرا ما نکنیم تا ته دسته فرو خواهم کرد تو اگر خم نشوی تو نرود مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش یاد داری که تو را شب به سحر میکردم وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن نظرات شما عزیزان:
وای چه عالی بود.
هر مصرعش خنده دار هر بیتش معنی دار
فوق العااااااااااااااااااااااااااا اااااده بود
درباره وبلاگ به قول فامیل دور :
شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است...!
************
خسیس بازی در نیار....!
دوست دارم نظرت رو در مورد پست هام بدونم...!
موضوعات آخرين مطالب پيوندهاي روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|